کد مطلب:259306 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:193
فردا به قتل خواهد رسید
قطب راوندی رحمه الله این گونه روایت می كند:
ابن اورمه گوید: در زمان متوكل به سامرا رفتم، شنیدم كه متوكل لعین حضرت امام هادی علیه السلام را در خانه سعید حاجب، محبوس كرده است.
برای استعلام احوال آن حضرت به خانه سعید رفتم، چون نظرش بر من افتاد گفت: آیا می خواهی خدای خود را ببینی؟
گفتم: منزه است خدا از آن كه دیده ها او را دریابد.
گفت: آن كسی را می گویم كه شما امام می دانید.
گفتم: می خواهم.
گفت: به من امر به كشتن او كرده اند و فردا او را به قتل خواهم رسانید.
آن گاه رخصت داد كه به خدمت آن حضرت رفتم، چون داخل شدم دیدم كه آن امام معصوم در حجره نشسته است و پیش روی او قبری می كنند. چون سلام كردم و جواب شنیدم و آن قبر را مشاهده كردم بی تاب شدم و گریستم.
[ صفحه 62]
حضرت فرمود: سبب گریه تو چیست؟
گفتم: چگونه نگریم و تو را بر این حال می بینم و برای تو قبر حفر می نمایند؟!
حضرت فرمود: گریه مكن، ایشان نخواهند توانست تا دو روز دیگر خون متوكل و حاجب هر دو ریخته خواهد شد و چنان شد كه حضرت فرمود.
ابن اورمه گوید: در زمان متوكل به سامرا رفتم، شنیدم كه متوكل لعین حضرت امام هادی علیه السلام را در خانه سعید حاجب، محبوس كرده است.
برای استعلام احوال آن حضرت به خانه سعید رفتم، چون نظرش بر من افتاد گفت: آیا می خواهی خدای خود را ببینی؟
گفتم: منزه است خدا از آن كه دیده ها او را دریابد.
گفت: آن كسی را می گویم كه شما امام می دانید.
گفتم: می خواهم.
گفت: به من امر به كشتن او كرده اند و فردا او را به قتل خواهم رسانید.
آن گاه رخصت داد كه به خدمت آن حضرت رفتم، چون داخل شدم دیدم كه آن امام معصوم در حجره نشسته است و پیش روی او قبری می كنند. چون سلام كردم و جواب شنیدم و آن قبر را مشاهده كردم بی تاب شدم و گریستم.
[ صفحه 62]
حضرت فرمود: سبب گریه تو چیست؟
گفتم: چگونه نگریم و تو را بر این حال می بینم و برای تو قبر حفر می نمایند؟!
حضرت فرمود: گریه مكن، ایشان نخواهند توانست تا دو روز دیگر خون متوكل و حاجب هر دو ریخته خواهد شد و چنان شد كه حضرت فرمود.